من را
آزادی را٫ مرگ را٫ مطلق را
زمان بی او را
از بر میکنم
آغاز که می شوم
بی آینه٫ بی مهتاب٫ بی آب
یک هو٫ بی او
من !
نفس داغ
بر گردن کسی که همیشه
یک خواب از من جلو تر ست
من
در گرمای ٱخرین روز تابستان
که میداند گر گرفتن از عشق
چه طعمی دارد
من ! آزاد برای مردن
زمان بی او را از بر میکنم