پنجره آبی... همیشه ولی تنها

در گستره ‌ادبیات وموضوعات مهمی دیگر

پنجره آبی... همیشه ولی تنها

در گستره ‌ادبیات وموضوعات مهمی دیگر

درخت

من آن درخت عاشقم که ساحلی است جای من‌

صدای رودخانه‌یی نشسته در هوای من‌

ز ابرهای قبله هم تمتعی نمی‌برم‌

مرا بهار می‌کند حضور آشنای من‌

ز آب و خاک آتشی قد و قیام کرده‌ام‌

زمین عاشقانه‌یی گرفته است پای من‌

به برگ برگ من دلی ز انتظار می‌تپد

به شاخه شاخه می‌دود جنون ریشه‌های من‌

هزار بار دیگرم سر شکوفه‌کردن است‌

از این زمین‌، از این هوا، اگر رسد نوای من‌