پنجره آبی... همیشه ولی تنها

در گستره ‌ادبیات وموضوعات مهمی دیگر

پنجره آبی... همیشه ولی تنها

در گستره ‌ادبیات وموضوعات مهمی دیگر

نمازعید

نمازشام

نیت کردم اداسازم نماز شام گیسویت

پریشان شد زپیشم اقتدای مصحف رویت

حضورکعبه را درخاطرم آشفته کرد آخر
نسیمی از خیال آمد و رفت سرکویت

هوای سجده های ناتمامی داشتم لیکن

فراموشم شدند ازجلوه های باغ ناجویت

نمیدانم چه میدیدم چه میکردم چه میگفتم

همین دانم که در پیچیده بودم با سرمویت

به آهنگی سراپا آرزوتمهید میجستم

که تا بشکسته بالی را بپرواز آورم سویت

قیام و قعده ام بودی رکوع و سجده ام بودی

نماز شام را کردم ادا پهلو به پهلویت

ملک بود و مقام قدس عاصی بود و آزادی

قیامت سجده میزد برجناب حضرت رویت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد