پنجره آبی... همیشه ولی تنها

در گستره ‌ادبیات وموضوعات مهمی دیگر

پنجره آبی... همیشه ولی تنها

در گستره ‌ادبیات وموضوعات مهمی دیگر

سرراه تو

سرراه توگل زیبا برای عاشقان واقعی

سر راه تو گاهی ناله گاهی نسترن بودم

به رنگ آرزوهر جاگلی بشگفت من بودم

درآن فرصت که پاییز آب می شد درخیالا تم

حضوریادهایت باغ بود ومن چمن بودم

گران جانی تلخی ازجدایی آتشم میزد

گریبان شعله می پیمود وغم درپیرهن بودم

گل سوری به دشت وبانگ ساری در درختستان

زجنس ناله هرکس داشت، باوی همسخن بودم

چه دیدم بی تودردوری خدادانست وتنهایی

که بادریا ها صدها ناله دریک انجمن بودم

وطن گم کردهی آواره گرد نابسامانی

غریبی دربیابانهای درد خویشتن بودم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد